زمین بار دیگر طوافش را به دور خورشید تمام کرد و همچون نوعروسان تن پوشی از شکوفه های رنگارنگ بر تن نمود، خرسند از این که بازهم ساکنانش را به میهمانی بهار رسانده است و زایشگاه زمانی تازه گردیده است... ما نیز شادمان از این چرخش مدام، دست افشان و پای کوبان به جشن نشستیم، خوشنود از اینکه این سیاره سرد و خشک بار دیگر میزبان جوانه هاست و چقدر دلنشین است این پدیده بهار، چقدر چشم نواز و فرح زاست : شکوفایی، نوآوری، رویش ... و من همچنان سرگردان، در بین لبخند و اشک، خوشحالی و غم، حیرانم که چه می رود بر ساکنان این سیاره ی رنج، بر انسان، بر من! بر تو!
در بین بذرهای بسیار و دانه های بیشمار، که پای بر زمین می نهند، چه فراوانند آنها که طعمه می شوند یا می پوسند ، اما چه خوش است حالِ آنها که ادامه مطلب...