مردی از جنس لبخند
کوچ «مرد طنز و لبخند البرز» همانقدر تلخ بود که حضورش شیرین و شادی آفرین. کم توقع بود و پرکار؛ شاید برخی پس از رفتنش او را بشناسند اما آنها که از نزدیک سعید عزیز را می شناختند، میدانند که در پشت صحنه اغلب برنامه های نشاط آفرین و جشنها و مراسمهای گوناگون، مردی بود که بی شک عرصه طنز کرج مدیون اوست و صحنه نمایش؛ هماره جای خالی اش را حس خواهد کرد.
«فرامرزجهانیان» فراتر ازمرز صحنه نمایش و جشن بود، زندگی را صحنه بی همتای هنرمندی می دانست، هرجا که بود حضورش خیر بود و امیدبخش، این پرده از نقش آفرینی او را کسانی بهتر درک می کنند که از دلسوزی و حمایت های همیشگی اش از ایتام و برپایی جشن های خیریه و عامالمنفعه اطلاع دارند.
جانباز بود؛ یعنی جهانیان در صحنه جهاد نیز جان خویش را به بازی گرفته بود و در حالی که هنوز ریه اش از جراحت دوران دفاع از میهن اسلامی در رنج بود، بی آلایش و مهربان، شادی را برای همگان و به ویژه کودکان به ارمغان میآورد!
امروز لبخند کودکانی که پای شبکه کودک، برنامه «آشدایی» را نوش جان میکردند چه توشه گرانسنگی است برای سعادت سعید! از خانواده هنر بود و زیاد به اداره فرهنگ میآمد اما یادم نیست چیزی برای خودش خواسته باشد! هرچه بود برای شهر بود و هنر، برای هنرمندان بود و مردم.
جسم بی قرارش را به خاک سپردیم و روح بامرامش را به یاد! یاد مردی از جنس لبخند ومهر، یاد مردی که در قلبهای ما و کودکان جاودانه شد!
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست؛
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بهجاست،
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...
راستی آخرین پیامکی که از سعید رسید این بود:
حتی اگه دیدن تو، برام بشه مثل محال
مهم اینه دوستت دارم، فاصله ها رو بی خیال!
مهم اینه دوستت دارم
فاصله ها رو...