عمریست که در میکده لب بر لب جامیم
با عشق بت بتکده روزی گذرانیم
هر چند که در پرده بود آن رخ زیبا
از وصف رخش تا به ابد دلشدگانیم
دلداده ام و دلبر و دلدار تویی تو
دلبسته ی پیوسته ی آن روی چنانیم
از هستیِ تو هستِ جهان هست، هویدا
بی عشقِ تو از هر دو جهان دلزدگانیم
حیرانی و ویرانیِ دل گشت چه بسیار
هر روز و شب اندر طلبت گمشدگانیم
باز آی که دل بی رخ دلدار فنا گشت
تا روز ابد در صف عشاق بمانیم
آیا شود از روی کرم لطف نمایی
تا بر رخ چون ماه تو گل بوسه نشانیم؟!
اثر:م.عسگری