مفهوم شناسی عشق و love
به راستی «عشق» یعنی چه؟ بدیهی است که عشق کلمه ای است که ما آن را به شکلی واحد می نویسیم و لفظی است که همگی آن را به نحوی یکسان بیان می کنیم، اما آیا مفهومی که از آن مراد می کنیم هم یکسان است؟ آنچه به واژه ها و الفاظ روح می بخشد و به آنها حیات می دهد؛ مفهوم است. واژه جسمی است که معنا؛ چون روحی بر آن دمیده می شود و آن را در عالم ادبیات حیات می بخشد.
مراد ما از به کار بردن یک واژه، انتقال آن روح یا مفهوم به ذهن مخاطب است، اما واژه هایی هستند که چند ضلعی اند و ذوابعاد. هرچند ما در نگاه سطحی فکر می کنیم که به مفهوم آنچه می گویم واقفیم اما وقتی کمی عمیق تر می شویم و افق نگاهمان را عمق می بخشیم با زوایای تازه ای از آن مواجه می شویم.
برخی از واژه ها بسیار کشدارند به نحوی که طیفی از مفاهیم را در برمی گیرند. یکی از این کلمات همین «ع ش ق» خودمان است که همگی به کار می بریم و در رسای آن بسیار می گوییم و می شنویم و چه بسا هرکدام هم از آن تصویری خاص در ذهنمان داریم.
برخی از روانشناسان غربی عشق را یک مرض می دانند ((love sick و برای این بیماری به دنبال راه درمانی هستند. اما سئوال این است که چه نسبتی بین عشق و love برقرار است و آیا مفهوم عشق با تمام ظرفیت و ابعادی که دارد قابل انطباق با love هست؟ و به عبارت دیگر آیا love توانایی و کشش و ظرفیت پذیرش مفهوم عظیمی که در دل عشق نهفته است را دارد؟
شاید ما بخواهیم love را آن قدر بکشیم تا این گنجایش را به نحوی بر آن تحمیل کنیم! اما سخن در این است که آیا love اصالتاً و فی نفسه برای چنین گستره ای از مفاهیم تولد یافته است؟ و هنگامی که درباره ی مصادیق این واژه در آثار مکتوب یا صوتی و تصویری کاوش می کنیم؛ آن را همنشین چه مفاهیمی می یابیم؟ مثلاً ببینیم که lover (عاشق) در لغتنامه ها (Oxford & long man) چگونه تعریف شده است:
lover : a person who has a sexual relationship with another person outside marriage
بنا براین برای این که تصویر ذهنی شفافی نسبت به کلمات کلیدی داشته باشیم تنها نمی توان به برخی معادل سازی های مرسوم و معمول بسنده کرد بلکه لازم است تا کمی عمیق تر و دقیق تر همه زوایا و ابعاد موضوع را مورد توجه قرار دهیم تا انتقال مفهومی به شکلی درست و کامل تحقق پیدا کند. برای این منظور بهتر است به ریشه شناسی کلمات و شناخت دوره های زمانی شکل گیری مفاهیم و تکامل تاریخی آنها نیز نظری داشته باشم. چرا که کلمات؛ رایج ترین ابزار ارتباطی و انتقال ادراکات در میان آدمیان به شمار می روند و اگر هر کس از هر واژه ای، تصویری مخصوص به خود داشته باشد طبیعتاً راه انتقال مفاهیم تنگ و دشوار خواهد گردید. و اهمیت این نکته با افزایش درجه تأثیرگذاری واژه ها و تخصصی شدن مفاهیم افزایش می یابد.
ته نوشت:
*اگر فرصتی بود و توفیق، شاید در آینده قسمت های بعدی این سریال رو هم پخش و پلا کردیم.
*سعی شد متن به قاعده پست های وبلاگی موجز و مختصر باشه اگرم به مفید بودنش لطمه زده شما بهتره ببخشید چون غیر از این چاره ای نیست.
* چون قلم اندر مرکب می شتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت!