سلام بر تو ای حضرت بهار (2)
این سفره بی سلام تو کامل نمی شود
این عید، بی حضور تو حاصل نمی شود
ظلمت فرا گرفته زمین و زمانه را
ظلمی که بی ظهور تو زائل نمی شود
دیوانه گشتم و حیران بی حضور تو
بی نور تو این دلم عاقل نمی شود
آغوش مهر تو بر من گشوده نیست
ذره مگر به مهر تو شامل نمی شود؟
غرقم میان تلاطم، بلا، ریا
آری! زمین بدون تو ساحل نمی شود
یک لحظه گر نگهت را به من دهی
دیگر دلم به غیر تو مایل نمی شود
همچون بهار به کویر دلم بیا
قلبم اگرچه بهرتو قابل نمی شود!
***
بعدالتحریر:
* سال 90 رو شادباش می گم و امیدوارم این سال، سال 100 عمرتون باشه، سرشار از سعادت و سلامت و آرامش و فراوونی!
** همزمان با تولد بهار و رسیدن فصل زیبای رویش، تن پوش رویش هم تازه شد؛ خدا رو شکر این تقارن با تقدیم این سروده ی ناقابل (درساعات پایانی دهه ی هشتاد) به پیشگاه حضرت صاحب مزین گردید.