تقریبن ده روزی می شه که وارد منطقه ای شدم، که به نوعی هم خودم ورود به این مناصب رو ممنوع کرده بودم و هم سیستم بروکراسی حاکم، ذاتاً با افراد نوگرا و تحولگرا (با دید مثبت) و ساختارشکن (با دید منفی ش) سازگاری نداره چرا که ماندگاری در یک سیستم ایستا به مرور افراد و ساختارها رو دچار محافظه کاری و روزمرگی و تمایل به حفظ وضع موجود می کنه، این گونه سازمان ها، حضور در وضع موجود رو به ورود به مناطق تجربه نشده ترجیح می دن، به عبارت دیگه دوست دارن از منطقه ی امن عادتها خارج نشن، واسه همین ورود افراد تحولگرا به این گونه سیستم ها در واقع ورود به منطقه ممنوعه خواهد بود! که البته هزینه های خاص خود را دربر خواهد داشت!
و منظور از این که از نگاه خودم هم نوعی پرهیز نسبت به حضور در مناصب دولتی وجود دارد از این حیث است که اساسا این مناصب را به چشم یک حرفه و محمل درآمدزایی نمی بینم بلکه وظیفه و باری می بینم که اگر بر دوشت گذاشته شود مسئولیتی هماره بر شانه هایت سنگینی خواهد کرد... ضمن که خیلی اهل قید و بند های بروکراسی و دیسیپلین های خشک اداری هم نیستم... و دلایل دیگری که ادامه مطلب...