سفارش تبلیغ
صبا ویژن

واکاوی قتل روح الله داداشی

یک اتفاق ساده!

قتل یکی از قویترین مردان ایران  موجب برانگیختگی افکار عمومی و  طرح پاره ای از ابهامات شد لذا برخی از مسئولین ذی ربط با بیان عباراتی از این قبیل که این قتل تنها «یک اتفاق ساده» بوده است تلاش کردند با دعوت از رسانه ها برای عدم ابهام آفرینی در این خصوص، به آرام سازی مردمی که از این واقعه شوم  جریحه دار شده بودند بپردازند.
اینک با گذشت بیش از دو هفته از این ماجرای تاسف براگیز  جا دارد با عبور از فضای هیجانی، بار دیگر این سئوال مهم را واکاوی کنیم که آیا حقیقتا قتل مردی آهنین در ملاعام و در یکی از خیابانهای اصلی و پرتردد کلانشهر کرج را می توان یک اتفاق ساده دانست و به راحتی از کنار آن عبور کرد؟

ظاهر ماجرا ازین قرار است؛ ماشین پراید سه نوجوان که مشغول تفریح و خیابان گردی است با اتومبیل گرانقیمت مرحوم داداشی برخوردی سطحی کرده و در پی آن با درگرفتن مشاجره، یکی از نوجوانان با سلاح سرد به سمت وی حمله ور شده و او را از پای در می آورد.
عده ای در این میان درپی سرنخها و علل این حادثه هستند، سئوالاتی که بیشتر به چگونگی  رخداد این مصداق می پردازند، اما نکته ی مهم این است که در هرحال قتل یکی از قویترین مردان ایران با ایجاد حساسیت بالا در نزد افکار عمومی به ایجاد احساس ناامنی در جامعه دامن می زند لذا درخصوص نحوه مدیریت فضای روانی- رسانه ای و اقناع افکار عمومی باید به دقت تدبیر شود و متولیان امر با پرهیز از ساده سازی موضوع به لایه های پیدا و پنهان اینگونه اتفاقات در اجتماع بیشتر بیندیشند و در پی چاره باشند.
دقیقا یکی از سئوالات مهم این است که «یک اتفاق ساده» چرا باید به ایجاد یک درگیری فیزیکی مسلحانه و در نهایت قتل مردی آهنین منجر شود؟ «یک اتفاق ساده» چرا باید چنین سرمایه هایی را به راحتی از کف طرفدارانشان برباید؟ «یک اتفاق ساده» چرا باید احساسات انبوهی از مردم را جریحه دار سازد؟ چرا نوجوان 17 ساله ای به راحتی به خود اجازه می دهد در شب نیمه شعبان که اغلب مردم در یک فضای معنوی مشغول شادمانی هستند یک برخورد سطحی و مشاجره را با ضربات چاقو و قتل به پایان برده و اوقات غم انگیزی را برای بسیاری رقم بزند؟
پاسخ به این سئوالات چندان هم ساده به نظر نمی رسد، چراکه یک معادله چند مجهولی است، علل و عوامل متعددی می توانند در شکل گیری چنین شخصیت و تصمیمی دخیل باشند، اما هرچه هست نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت و این سئوالات پاسخی درخور می طلبد تا در آینده شاهد افزایش ضریب امنیت در سطح جامعه باشیم.  
وقتی می گوییم امنیت، ذهن آدمی ناخودآگاه به سمت تدابیر قانونی و انتظامی می رود اما واقع مطلب آن است که جامعه را صرفا با قانون و نیروی انتظامی نمی توان مدیریت کرد، هرچند؛ قانون جامع و اجرای دقیق آن بسیار مؤثر است ولی قصه به اینجا ختم نمی شود، قانون و مجریانش هرقدر هم قاطع باشند یک مکانیزم بیرونی محسوب می شوند و مادام که شخص از درون پایبندی به اخلاق و انسانیت و دیانت نداشته باشد به یقین برای قانون نیز اهمیتی قائل نخواهد بود.
 یکی از مشکلات اساسی این است که گویی قرار است قانون و نیروهای امنیتی برای ما جای دین و اخلاق و فرهنگ را بگیرند، همان بلایی که جوامع غربی با آن مواجهند و در برخی از کشورها ناچارند هر کوچه و پس کوچه را با دوربین های مدار بسته کنترل کنند و سرانجام هم با وقایع فجیعی همانند کشتار وسیعی که اخیرا در نروژ (به عنوان یکی از به ظاهر امن ترین کشورهای غربی) به قوع پیوست، مواجه می شوند.
مشکل از آن جایی شروع می شود که فرهنگ به یک امر مستحب تبدیل می شود و حتی به اندازه کوچکترین نیازهای روزمره نیز برای آن اهمیت و اولویت قائل نمی شویم. ابتدا باید قدرت فرهنگ را در حل مسائل جامعه باور کنیم و بپذیریم که قدرت فرهنگ بسیار بازدارنده تر از سایر عوامل است، بپذیریم مادام که به فرهنگ به عنوان یک امر تفننی و حاشیه ای می نگریم؛ اخلاق و ادب نیز به محاق خواهد رفت و آنگاه بهترین قوانین نیز مشکل گشا نخواهند بود.






آخرین مطالب وبلاگ



ویرایش قالب توسط قافله شهداء