مي ترسم
مي ترسم همه باورهايم دروغي بيش نباشد
مي ترسم حق هميشه با کسي باشد که مي گويد: هيچ کس لايق باور کردن نيست
هيچ کس شبيه قالبش نيست
هيچ کس خودش نيست...
مي ترسم از اينکه هميشه درست در لحظه اي که نبايد... آدم ها ديگرگونه شوند
مي ترسم خداي من ميان همه خدايان اين جماعت پير و کهنه و فرسوده به نظر بيايد
زيرا که يادم داده دوست بدارم و بگويم که دوستتان دارم...
مي ترسم...
از جهاني که ناگاه به هم مي ريزد...
و مي خواهم كه تنهاي تنهاي تنها باشم و دوست بدارم كساني را كه مي توانم به راحتي از همگي شان بيزار باشم...
آخ كه چقدر دلم گرفته ...