اگه بخوام از تو نوشته هاتون چند تا جمله رو انتخاب كنم ايناست"آنقدر غرق زندگي شده ايم كه هم زندگي از يادمان رفته است و هم مرگ...حناي حيا ديگر رنگي ندارددر دوستي هايمان گاهي دل تنگ مي شويم و گاهي دل سنگعدالت را دوست داريم تا وقتي كه به دست و پايمان نپيچيده باشدسوزن سوء ظن را به دست گرفته ايم و بر صورت هر كه مي خواهيم نقش مي زنيم...مي شد كوتاه تر نوشت شايد حتي در حد همين چند جمله. اما دل كه مي گيره از دنيا بي حده و شايد به همون نسبت هر چقدر هم كه بيانش كني باز كمه و باز ادامه داره و داره و داره...