به وقتا آدم چقدر از خودش بدش مياد!
من الان از خودم بيزارم و عجيب دلم مي خواد چشمامو ببندم تا وقتي باز مي كنم ببينم كه ديگه اين موجود حال حاضر نيستم.بعضي وقتا خودم مي دونم دارم چه گندي مي زنم اما بلد نيستم پيش گيري كنم چون بعضي مواضع اصلن با حرف حساب و پند و نصيحت قابل تغيير نيست، فقط يه اتفاق بايد تكونش بده!
شرط مي بندم يك كلمه از حرفامو متوجه نشدي،ولي خودم مي دونم چي گفتم و چه دردمه! فقط نوشتم كه فكر كنم يكي شنيده!!!