• وبلاگ : .:: رويش عشق ::.
  • يادداشت : مردي از جنس لبخند
  • نظرات : 3 خصوصي ، 12 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گندم 

    يه روز قبل از رفتن بي بازگشتش ديدمش. هرچي صداش كردم جواب نداد. اولين بار بود كه با شنيدن اسمش نمي خنديد و جواب نمي داد. دستگاه هايي كه به بدنش وصل بود سخت معذبش كرده بود انگار مي خواست بلند شه اما نمي تونست درست مثل يه خواب آشفته كه هر چي مي خواي بيدار شي نمي توني........

    كار دنيا با سعيد تموم شده بود اما باز تقلا مي كرد كه بمونه.

    دلم از رفتنش گرفته..............