هميشه عشق تا جان مرا سرشار خواهد کردکسي نام تو را در خاطرم تکرار خواهد کرد
چنان رازي و نازي خفته در چشمت که هر لحظهنيازي تازه را در جان من بيدار خواهد کرد
چنان من از تو سرشارم که حتي " دوستت دارم "جز از لبهاي گرم تو مرا آزار خواهد کرد
فريب نام تو شايد بهشت ديگري باشدکه برزخ را به روي شانه ام آوار خواهد کرد
شبي گم مي شوم در ساحل چشمت ... و روزي مرگمرا در قعر اقيانوسها ديدار خواهد کرد
" مبادا تو نباشي ! " اين همان کابوس تکراري ستکه رنگ زندگي را در نگاهم تار خواهد کرد
من و تو واپسين نسل از تبار عاشقان هستيمجهان ما را بجز در قصه ها انکار خواهد کرد !
از خوندنش خودم لذت بردم ، براتون كامنتش كردم تا شما هم !!