سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی تو...

 

امروز بلندترین روز سال است؛

.
.
.

از یلدا تا امروز
چه فرقی می کند
بی «تو»
سالهاست در بلندترین شب تاریخ زندگی می کنیم!

 

5شنبه
اول شعبان و اول تیرماه91





وقتی تو نیستی

مردی برای...

برانگیخته شد مردی
برای جاری ساختن رحمت و هدایت و انسانیت
برای عدالت وعقلانیت و حقیقت
برای توحید؛
.
.
.
و ما بی «تو»
چشم به راه مردی هستیم برای...

نوشتگاه: عید مبعث
29خرداد91

***

وقتی تو نیستی...

ای آرزوی ما!
وقتی تو نیستی؛
تمام روزهای مان «شب آرزوها» ست...


نوشتگاه: لیله الرغایب؛ خرداد91
اولین شب جمعه ماه رجب





مجنون بید


پنجره را که باز کردم نگاهم به گیسوهای پریشان مجنون گره خورد و خیره ماند به شاخه های بید؛
شاخه هایی که تادیروز خشک می نمودند و بی جان؛
اکنون به جوانه های سبز و زیبای زندگی، طراوت یافته و رویش را تلاوت می کنند؛
بید زودتر از بقیه ی باغچه مجنون بهار شده بود؛
و من، مجنون بید؛
که با همه ی درختی اش مجنون بهار شده بود، و خود را برای آمدنش آماده و آراسته کرده بود؛
و من...

***
پانوشت:
بهاری باشید و پر شکوفه.





البرز در انتظار فصل همدلی

 

اولین تجربه انتخابات برای البرزنشینان خوش یمن و شیرین بود. بی شک پیروز اصلی این ماراتن نفس گیر، مردم بودند و سپس مردم. هیچ زبان و قلمی توان قدرشناسی از این حماسه ماندگار را ندارد، شایسته است جبین شکر به آستان پروردگار مهربان ساییدن و از این همه بصیرت و شور و شعور مردم به شعف آمدن.

در حالی که آمار مشارکت درانتخابات پیشین مجلس کرج بر روی  30 درصد متوقف مانده بود این بار در دوازدهمین روز از دوازدهمین ماه سال رکورد کم نظیری از مشارکت مردمی در اولین تجربه انتخاباتی البرز به ثبت رسید تا روزنه امیدی باشد به سوی فرازها و فرداهای روشن و با شکوه برای البرز بوم.

این حماسه در حالی رقم خورد که در این دوره نسیت به گذشته با تخلفات کمتری در حوزه تبلیغات انتخاباتی و رسانه ای مواجه بودیم و اگر از برخی اقدامات فراقانونی تعداد اندکی از نامزدها بگذریم می توان گفت انتخاباتی سالم در این استان برگزار شد. از سویی عدم حضور جبهه اصلاحات  و نیز عدم تایید صلاحیت یکی از نمایندگان فعلی کرج، مانعی برای شکل گیری یک انتخابات رقابتی نشد و در مجموع با دستان پرتوان مردم یک انتخابات سالم و رقابتی و با مشارکت حداکثری در این منطقه همانند سایر نقاط کشور رقم خورد.

در این عرصه نکاتی نیز وجود داشت که درجای خود قابل تقدیر است؛ ارسال پیام تشکر و تبریک از سوی یکی از رقبای انتخاباتی که با هوشمندی مانع از حاشیه سازی ولو اندک و تلخ شدن این انتخابات شیرین در کام مردم شد و  نیز تمکین کردن نسبت به قانون و دعوت به حضور مردم توسط یکی از نمایندگان فعلی کرج که در این رقابت حضور نداشت و در اختیار قراردادن ستادها و توان تبلیغاتی اش به نامزدی دیگر برای گرم نگه داشتن تنور انتخابات، از جمله این موارد است، به هرحال این دوستان نیز می توانند در سنگرهای دیگری، یاری رسان مردم و انقلاب باشند و توان خود را مصروف رشد و تعالی جامعه نمایند. بی شک خدمت و سازندگی تنها متوقف بر نماینده مجلس شدن نیست و کارهایی زیادی برای ادای وظیفه به میهن اسلامی وجود دارد.

اینک نوبت مسئولان و نمایندگان منتخب مردم است که پاسخ گوی شایسته ای به ولی نعمتان خود باشند بویژه شایسته است دو نماینده جدید با تجربه و تدبیر و سعه صدری که اندوخته اند  فصل نوینی از همدلی، همفکری و همکاری برای پیشبرد اهداف مشترک ملی و منطقه ای را آغاز کنند وبا درس گرفتن از برخی تجارب فرصت سوز، از کشمکش هایی که دودش تنها به چشم مردم می رود از همین ابتدای راه به شدت پرهیز کرده و اثبات نمایند اگر هدف مشترکی بر مبنای منافع مردم و برای رضایت پروردگار کریم، در میان باشد، می شود از اختلاف نظرها چشم پوشی کرد و بر سر مشترکات فراوان هم داستان و همراه شد.

آری می شود، می شود اگر قدری از خود بگذریم، می شود اگر نگاه آن پیرمرد عصا به دست و آن مادر کودک به آغوش، و آن جوان پر امید را همواره در خاطرمان ثبت کنیم و خود را مدیون تمام آنهایی بدانیم که آمدند با تمام سختی ها و مشکلات ریز و درشتی که در زندگی داشتند، آمدند به امید فردای بهتر، آمدند به امید وعده هایی که دادیم، آمدند تا بگویند اگر نقدی هم داریم درون خانواده نظام مطرح می کنیم و نمی خواهیم دشمن شاد بشویم، آمدند تا بگویند به رهبرمان اعتماد و اطمینان داریم، آمدند تا بگویند ما هستیم... و حتی خود را مدیون تمام آنهایی بدانیم که نیامدند یا نتوانستند بیایند اما به فردای روشن این مرز و بوم چشم دوخته اند و ما نسبت به نگاه آنها نیز مسئولیم.

باور کنیم که خدمت به بندگان خدا توفیق و فرصت گرانبهایی است که هم می تواند آدمی را تا آسمان سعادت و عزت بالا بکشاند و هم می تواند تا حضیض شقاوت و ذلت پایین براند، بی شک تبریک حقیقی برای نامزدهای منتخب، مخصوص آن زمانی است که بار این امانت سترگ را به زیبایی به سرمنزل مقصود رسانده و مشمول دعای خیر مردم ونگاه کریمانه حضرت دوست شوند.





بسترهای یک انتخاب مؤثر


 انتخاب یک نماینده ی واجدشرایط و جامع الاطراف، به بررسی، مطالعه و دقت نظر بالایی نیاز دارد، نباید به سادگی از کنار این انتخاب مهم و سرنوشت ساز عبور کرده و صرفا بر اساس روابط بین فردی تصمیم گیری کنیم. هرچند این انتخاب، نسبی است و از میان نامزدهای موجود، پس از بررسی و مقایسه و مشورت باید به تصمیم رسید اما نکته مهم برای انتخاب کنندگان، داشتن نگاه جامع و فرامنطقه ای به موضوع است.
باید سطح انتظار و نوع نگاه به نمایندگان مجلس ارتقاء پیدا کند و این مسؤولیت هم بر عهده نامزدها و نمایندگان منتخب است، هم بر عهده مردم و انتخاب کنندگان و هم بر عهده متولیان و مجریان انتخابات. دقت و تمرکز بر این نکته که نقش اصلی یک نماینده مجلس، ریشه یابی مشکلات و نیازها و ترسیم نقشه راه پیشرفت جامعه از طریق قانون گذاری و نظارت بر اجرای صحیح قانون است، راهگشای یک انتخابات سالم و رقابتی است، نکته ای که می تواند از سوی مسؤولان و صاحب نظران، تبیین، تشریح و مورد تاکید واقع شود و نامزدها نیز با نوع گفتمان و شیوه تبلیغاتی خود در رعایت و ترویج این اصل مهم بکوشند.
روشن است که اگر قوانین، ضوابط اجرایی و نرم افزارهای مدیریت و رشد جامعه، صحیح و به موقع تنظیم و تنقیح شده و به درستی نیز عملیاتی گردد، بسیاری از مشکلات ریز و درشت فردی و اجتماعی به طور خودکار حل و فصل خواهد شد ونیازی نیست افراد برای انجام امور اداری معمول، ساعت ها در انتظار مکاتبه و سفارش یک نماینده باشد.
اگر نامزدها وعده هایی خارج از شرح وظایف واقعی خود به مردم بدهند و اگر انتظار شهروندان از نماینده، در حد آسفالت کوچه و خیابان و سفارش به این و آن باشد، چه وقت و چه کسی باید نرم افزارهای مدیریت جامعه و فرآیندهای کلان در حوزه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... را به روزرسانی و سامان بخشی کند؟ و به جای دخالت مستمر در امور خرد، با آزادی، استقلال و نگاه کارشناسی، بر حسن انجام امور نظارت نماید؟
«صاحبان رأی» اگر، شعارها و برنامه های ارایه شده از سوی نامزدها را به دقت رصد کرده و در کنار توانمندی، تخصص  و تجربه شان مورد ارزیابی قرار دهند، میزان تعهد و سلامت و تقوای جمعی آنها را بسنجند و نوع ادبیات و ادب و منطق حاکم بر رفتار و گفتار و شیوه های تبلیغاتی ایشان را مدنظر قرار دهند، درخواهند یافت که چه کسانی صرفا برای رأی آوری و کسب صندلی «قدرت» به میدان آمده اند و چه کسانی برای ادای تکلیف و «خدمت گزاری» به مردم وارد صحنه انتخابات شده اند. شعار، تبلیغ و حضور کدام نامزد، پشتوانه عقلی، دینی، فکری، علمی و جمعی دارد و تبلیغ کدامیک، فارغ از وظایف نمایندگی و مسؤولیتی که یک نماینده نسبت به کلیت جامعه و آحاد مردم دارد، صرفا مبتنی بر مواردی است که «رأی آور» است؟
90/11/28





واکاوی قتل روح الله داداشی

یک اتفاق ساده!

قتل یکی از قویترین مردان ایران  موجب برانگیختگی افکار عمومی و  طرح پاره ای از ابهامات شد لذا برخی از مسئولین ذی ربط با بیان عباراتی از این قبیل که این قتل تنها «یک اتفاق ساده» بوده است تلاش کردند با دعوت از رسانه ها برای عدم ابهام آفرینی در این خصوص، به آرام سازی مردمی که از این واقعه شوم  جریحه دار شده بودند بپردازند.
اینک با گذشت بیش از دو هفته از این ماجرای تاسف براگیز  جا دارد با عبور از فضای هیجانی، بار دیگر این سئوال مهم را واکاوی کنیم که آیا حقیقتا قتل مردی آهنین در ملاعام و در یکی از خیابانهای اصلی و پرتردد کلانشهر کرج را می توان یک اتفاق ساده دانست و به راحتی از کنار آن عبور کرد؟

ظاهر ماجرا ازین قرار است؛ ماشین پراید سه نوجوان که مشغول تفریح و خیابان گردی است با اتومبیل گرانقیمت مرحوم داداشی برخوردی سطحی کرده و در پی آن با درگرفتن مشاجره، یکی از نوجوانان با سلاح سرد به سمت وی حمله ور شده و او را از پای در می آورد.
عده ای در این میان درپی سرنخها و علل این حادثه هستند، سئوالاتی که بیشتر به چگونگی  رخداد این مصداق می پردازند، اما نکته ی مهم این است که در هرحال قتل یکی از قویترین مردان ایران با ایجاد حساسیت بالا در نزد افکار عمومی به ایجاد احساس ناامنی در جامعه دامن می زند لذا درخصوص نحوه مدیریت فضای روانی- رسانه ای و اقناع افکار عمومی باید به دقت تدبیر شود و متولیان امر با پرهیز از ساده سازی موضوع به لایه های پیدا و پنهان اینگونه اتفاقات در اجتماع بیشتر بیندیشند و در پی چاره باشند.
دقیقا یکی از سئوالات مهم این است که «یک اتفاق ساده» چرا باید به ایجاد یک درگیری فیزیکی مسلحانه و در نهایت قتل مردی آهنین منجر شود؟ «یک اتفاق ساده» چرا باید چنین سرمایه هایی را به راحتی از کف طرفدارانشان برباید؟ «یک اتفاق ساده» چرا باید احساسات انبوهی از مردم را جریحه دار سازد؟ چرا نوجوان 17 ساله ای به راحتی به خود اجازه می دهد در شب نیمه شعبان که اغلب مردم در یک فضای معنوی مشغول شادمانی هستند یک برخورد سطحی و مشاجره را با ضربات چاقو و قتل به پایان برده و اوقات غم انگیزی را برای بسیاری رقم بزند؟
پاسخ به این سئوالات چندان هم ساده به نظر نمی رسد، چراکه یک معادله چند مجهولی است، علل و عوامل متعددی می توانند در شکل گیری چنین شخصیت و تصمیمی دخیل باشند، اما هرچه هست نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت و این سئوالات پاسخی درخور می طلبد تا در آینده شاهد افزایش ضریب امنیت در سطح جامعه باشیم.  
وقتی می گوییم امنیت، ذهن آدمی ناخودآگاه به سمت تدابیر قانونی و انتظامی می رود اما واقع مطلب آن است که جامعه را صرفا با قانون و نیروی انتظامی نمی توان مدیریت کرد، هرچند؛ قانون جامع و اجرای دقیق آن بسیار مؤثر است ولی قصه به اینجا ختم نمی شود، قانون و مجریانش هرقدر هم قاطع باشند یک مکانیزم بیرونی محسوب می شوند و مادام که شخص از درون پایبندی به اخلاق و انسانیت و دیانت نداشته باشد به یقین برای قانون نیز اهمیتی قائل نخواهد بود.
 یکی از مشکلات اساسی این است که گویی قرار است قانون و نیروهای امنیتی برای ما جای دین و اخلاق و فرهنگ را بگیرند، همان بلایی که جوامع غربی با آن مواجهند و در برخی از کشورها ناچارند هر کوچه و پس کوچه را با دوربین های مدار بسته کنترل کنند و سرانجام هم با وقایع فجیعی همانند کشتار وسیعی که اخیرا در نروژ (به عنوان یکی از به ظاهر امن ترین کشورهای غربی) به قوع پیوست، مواجه می شوند.
مشکل از آن جایی شروع می شود که فرهنگ به یک امر مستحب تبدیل می شود و حتی به اندازه کوچکترین نیازهای روزمره نیز برای آن اهمیت و اولویت قائل نمی شویم. ابتدا باید قدرت فرهنگ را در حل مسائل جامعه باور کنیم و بپذیریم که قدرت فرهنگ بسیار بازدارنده تر از سایر عوامل است، بپذیریم مادام که به فرهنگ به عنوان یک امر تفننی و حاشیه ای می نگریم؛ اخلاق و ادب نیز به محاق خواهد رفت و آنگاه بهترین قوانین نیز مشکل گشا نخواهند بود.





راه سوم

 

 

راه سوم


شرایط امروز کشور به گونه ای است که پس از یک دوره ی خمودگی سیاسی و فراز و نشیب های متعدد نیاز به هوایی تازه برای حرکت شتابان در مسیر پیشرفت و تعالی جامعه است و لازمه ی این پویایی حضور جریانی تازه است، جریانی فکری - اجتماعی که فراتر از خط کشی های مرسوم و قطب بندی دوگانه موجود باشد.
 امروز در کشور نیاز به جریانی داریم که از مسیر اعتدال و عقلانیت می گذرد و منافع کشور و جامعه را در پای منافع فردی و گروهی ذبح نمی کند. نه چپ، نه راست، نه افراط نه تفریط؛ امروز باید به راه سوم، میان تحجر و جمود و گذشته گرایی با تقلید و غربزدگی و مرعوبیت، بیندیشیم.

 

راه سوم؛ راهی است میان «انزوا و دنیاگریزی» با «شهوت پرستی و دنیاپرستی»، راهی میان «فقرفراگیر» و «سرمایه داری افسار گریخته»، راهی است میان «یک جامعه عقب مانده» با «تمدن پوچ گرا و تکنولوژی بدون آرمان و معنویت غربی»، راهی میان «کج اندیشی و التقاط» با «بیگانه پرستی و سازشکاری ذلت مدار»، راهی است میان «مجذوب شدن در مقابل رقبا» و «مرعوب شدن در مقابل بدخواهان».
راه سوم؛ راه خلاقیت و نوآوری، در عین اصالت خواهی و ارزش محوری و بومی گرایی است. راه اخلاق‌گرایی بدون ظاهرسازی و ریاکاری است. راه سوم؛ راه عمل گرایی بدون کوتاه نظری، عمل زدگی و روزمرگی است. راه سوم؛ راه توجه به اصول و ریشه ها؛ بدون سطحی نگری و خشک مغزی است. راه اصول مداری در عین اصلاح محوری،  نوگرایی و تحول خواهی است. راه سوم؛ راه گفت و گو و مباحثه ی منطقی، بدون لجاجت و بی ادبی و اهانت است. راه سوم، در ضمن اختلاف نظرها و تفاوت سلیقه ها به اتحاد و انسجام در جهت آرمان های ملی دعوت می کند.
راه سوم؛ راه تکلیف گرایی درعین تلاش مستمر برای نیل به مقصد و نتیجه است، راه آرمان گرایی و کلان نگری در عین واقع گرایی، راه استقلال طلبی در عین تعامل سازنده با دولت ها و ملت ها است، راه اقتدار و عزت طلبی در عین مدارا، قانون گرایی و بزرگ منشی، راه شایسته سالاری ظابطه مند و گردش نخبگان در عین بهره مندی از تجارب صاحب نظران است.
راه سوم، راه مردم گرایی و مردم سالاری، ‌بدون عوامزدگی و عوام فریبی است. راه اطلاع رسانی منطقی بدون تبلیغات اغواگرایانه و تخریب و تحقیر دیگران است، راه سوم؛ راه قانون گرایی بدون استفاده ابزاری و توجیه سازی است. راه سوم، راه آزادی ، بدون اباحی گری گری و هرج و مرج طلبی است.
راه سوم، راه دفاع از امنیت بدون سرکوب آزادی‌های مشروع است. راه سوم نه از مشکلات روزمره مردم چشم می پوشد و نه منافع بلند مدت را با کوتاه بینی به فراموشی می سپارد، نه پیشرفت و رشد کشور را نادیده می گیرد و نه عدالت را فدای توسعه می نماید. راه سوم راه عدالت طلبی و کار هدفمند در عین تدبیر دانش بنیان و عقلانیت است.





فرهنگ مدیریت


کلید واژه ها: فرهنگ مضاف، فرهنگ مدیریت، فرهنگ رسانه ای، محافظه کاری، شایسته سالاری

مفهوم گسترده و فربه فرهنگ، شاخه های فراوانی دارد مانند: فرهنگ ترافیک، فرهنگ شهروندی، فرهنگ اقتصاد، فرهنگ سیاست و .... به هر کدام از این شاخه‌ ها «فرهنگ مضاف» گفته می ‌شود؛ چرا که با اضافه شدن یک موضوع به «فرهنگ» ساخته می ‌شوند و در واقع مفهوم عام و فراخ فرهنگ را مقید به موضوعی خاص می ‌نمایند.

یکی از تنومندترین این شاخه‌ ها ـ که شاید بهتر باشد به جای «شاخه» از تعبیر «تنه» استفاده کنیم ـ «فرهنگ مدیریت» است؛ روش ‌ها، هنجارها، آداب، دیدگاه ‌ها، معیارها و افکاری که در فضای مدیریتی، جو غالب محسوب می ‌شود و محیط زیست مدیران یا حوزه نفوذ آنها را تحت الشعاع قرار می‌ دهد.

اغلب هنگامی که از فرهنگ سخن می‌گوییم آن را به صورت عام در نظر می ‌گیریم و عمده دغدغه‌ ها و مباحث حول محور «فرهنگ عمومی» که مخاطب آن عموم مردم هستند دور می ‌زند؛ حال آن که یکی از عوامل بسیار مؤثر در «فرهنگ عمومی»، «فرهنگ خواص» و به طور ویژه «فرهنگ مدیریت» است.نوع حضور مدیران در جامعه، در رسانه، در محل کار و ... به خودی خود «فرهنگ‌ساز» است. هر کدام از حوزه هایی که یک مدیر می ‌تواند در آن اثرگذار باشد جداگانه قابل بحث و بررسی است. به عنوان مثال نوع تعاملی که یک مدیر با رسانه ها دارد هم در ساخت افکار عمومی مؤثر است هم در «فرهنگ رسانه ای».

اگر مدیران جامعه رابطه ای شایسته و مناسب با اصحاب رسانه داشته باشند و نوع نگاه و انتظار خود را نسبت به این حوزه ارتقا دهند در رشد کیفی و محتوایی نشریات و حرفه ای شدن آنها بسیار مؤثر است. باید نگاهی متعادل و تعریف شده از هر رسانه داشت و این نگاه را متناسب با عملکرد حرفه ای، امانتداری، نقد منصفانه، مردم داری و حوزه نفود هر نشریه تنظیم نمود و در هر حال فراموش نکرد که حرمت و شأن رسانه باید حفظ شود.

تکریم اصحاب رسانه از اصول برقراری تعامل است؛ یعنی نه نگاه از بالا و نه نگاه از سر ضعف و ترس، بلکه نگاهی مبتنی بر شأن ذاتی و جایگاه والای رسانه به عنوان حافظ منافع جمعی و کلان جامعه. روشن است که برای تنظیم و تعدیل این رابطه و تکریم خبرنگاران، می بایست مدیران توجه بیشتری به شفافیت و سلامت کاری خود داشته باشند.

یکی از نکات بسیار مهم برای ارزیابی «فرهنگ مدیریتی» دلایل و شاخص‌های حاکم بر فضای تصمیم سازی مسؤولان است. مهمترین هنر یک مدیر تشخیص، تصمیم و اتخاذ مواضع صحیح و به هنگام در موقعیت های گوناگون است. به هر میزان که این تشخیص و تصمیم، به شکلی سالم، صحیح و ضابطه مند اتخاذ شود در بهره وری، آرامش و سلامت مجموعه و بهره برداری بهینه از ظرفیت ها و منابع بالقوه و بالفعل توفیق افزون تری حاصل می شود.

از جمله آفت ها و آسیب های «فرهنگ مدیریت» تمایل برای حفظ میز و منصب است؛ تمایلی که مدیر را به «محافظه کاری» و مصلحت اندیشی‌ های مقطعی می کشاند و این خود منشأ بسیاری از آسیب ها است. فراموش نکنیم آسیب پذیری، منشأ ضعف و ضعف، منشأ تهدید و تحدید و عقب نشینی از اصول و رسالت ها است. آفت «محافظه کاری»، مدیر را «سفارش پذیر» بار می آورد و رویکرد انقلابی و به اصطلاح عامیانه «برش مدیریتی» او را می خشکاند.

دلبستگی به میز، مدیر را وابسته و وامدار می سازد، شجاعت تشخیص و جسارت تصمیم را از وی می ستاند و هنگامی که این «فرهنگ مدیریتی» حاکم شود، «شایسته سالاری» به قربانگاه خواهد رفت و کلان اندیشی، آینده نگری و مصالح عمومی در پای منافع خصوصی و مصالح اختصاصی ذبح خواهند شد.وقتی شایسته سالاری در «فرهنگ مدیریت» نه در شعار، که در عمل حاکم باشد، روشن است که در حوزه «فرهنگ عمومی» نیز تأثیر مستقیم و بسزایی خواهد داشت. در چنین فضایی افراد جامعه بویژه جوانان برای «شایستگی» تلاش مضاعفی خواهند کرد. اما اگر فرهنگ مدیریتی «رابطه محور» باشد اعضای مجموعه نیز دقت و تلاش خود را بر «رابطه بازی» متمرکز خواهند ساخت.

اگر صراحت و صداقت در «فرهنگ مدیریتی» قدر یابد در مجموعه تحت نفوذ نیز این هنجارها تقویت خواهد شد و بر صدر خواهد نشست و اگر چاپلوسی و دورویی رواج یابد هکذا .... بنابراین یکی از لوازم ضروری برای رشد فرهنگ عمومی، بهبود و سلامت فرهنگ حاکم بر گروه های مرجع و مدیران جامعه است؛ از آنجا که هر مدیر ـ و لو به لحاظ ارگانیکی مأموریت مستقیم در عرصه فرهنگ نداشته باشد-  بی شک نقش مؤثری در عرصه فرهنگ سازمانی و فرهنگ مردم بویژه در حوزه نفوذ خود دارد؛ عدم توجه به مقوله «فرهنگ مدیریت» در جامعه، حرکت کاروان فرهنگ را دشوار و کند خواهد کرد.

مدیریت در جامعه اسلامی، غنیمت نیست، امانت است. قدرت در سیاست اسلامی، فی نفسه مطلوب نیست، مگر اینکه در مسیر خدمت به خلق خدا مصروف شود. مدیریت، ریاست طلبی نیست، بلکه مسؤولیت و پاسخگویی است.

مدیریت یعنی ماندن برای کار کردن، نه کار کردن برای ماندن. کاری که برای ماندن و حفظ منافع شخصی و گروهی انجام می شود جنس متفاوتی دارد؛ بیشتر از آنچه هست، می نماید؛ پر سروصدا و کم مایه، مقطعی و زودگذر است؛ به زیر ساخت‌ها و آینده بلند مدت اهمیت چندانی نمی دهد؛ چرا که چنین مدیری «مدیر امروز» است، «مدیر میز» و مسؤول در برابر عده ای خاص و خواص، نه پاسخگو در برابر عموم، نه در برابر آیندگان و نه در برابر پروردگار...

 





عیدانه

سلام بر تو ای حضرت بهار (2)

این سفره بی سلام تو کامل نمی شود
این عید، بی حضور تو حاصل نمی شود

ظلمت فرا گرفته زمین و  زمانه را
ظلمی که بی ظهور تو زائل نمی شود

دیوانه گشتم و حیران بی حضور تو
بی نور تو این دلم عاقل نمی شود

آغوش مهر تو بر من گشوده نیست
ذره مگر به مهر تو شامل نمی شود؟

غرقم میان تلاطم، بلا، ریا
آری! زمین بدون تو ساحل نمی شود

یک لحظه گر نگهت را به من دهی
دیگر دلم به غیر تو مایل نمی شود

همچون بهار به کویر دلم بیا
قلبم اگرچه بهرتو قابل نمی شود!

***

بعدالتحریر:
*   سال 90 رو شادباش می گم و امیدوارم این سال، سال 100 عمرتون باشه، سرشار از سعادت و سلامت و آرامش و فراوونی!
** همزمان با تولد بهار و رسیدن فصل زیبای رویش، تن پوش رویش هم تازه شد؛ خدا رو شکر این تقارن با تقدیم این سروده ی ناقابل (درساعات پایانی دهه ی هشتاد) به پیشگاه حضرت صاحب مزین گردید.





زندگی در روستای آرامش

 طالقان برف و مه زیبا

 

روستایی در دل سلسله جبال البرز؛ در محاصره ی برف و مه
سراسر پاکی و سپیدی؛ صفا و صمیمیت و آرامش
با پنجره ای که رو به آسمان بازمی شود؛ رو به زیبایی
اینجا می توانی زندگی را تنفس کنی، و محبت را زندگی
می توانی در آغوش آرامش بیاسایی
می توانی ذهنت را غسل طهارت دهی و فکرت را تطهیر کنی
می توانی وجودت را بر رخت آویز نسیم پهن کنی تا زیر شعله های نرم آفتاب نوازش شوی
می توانی با پرنده ها هم کلام شوی و نگاهت را به چشمک ستاره ای خیره کنی
می توانی با نگاهت یک دو جین مهربانی بچینی و با چشمانت بر چهره مهر بوسه بنشانی
می توانی خودت باشی؛ بدون دغدغه ی دی روز؛ بدون نگرانی فردا
می توانی در حوضچه ی اکنون رها شوی، غرق شوی و به جای مرگ تدریجی، زنده شوی...
می توانی بال دربیاوری؛ بالهایی از جنس صداقت و اعتماد؛ از جنس لطافت و اطمینان
می توانی پرواز کنی...

      

***شهر آلوده

اما شهر، این شر ضروری؛ شهره تر از آن است که نیاز به توصیف داشه باشد؛
آنقدر شلوغ و آلوده است که خودت را نیز گم می کنی
در روستا شتر با بارش گم نمی شود؛ در شهر آدم با بار و بدون یار، حیران و سرگشته است
 همه مشغول ماراتن زنده بودنند نه زندگی کردن

در شهر برای نفس کشیدن هوا کم است
این بوم برای پریدن مرا کم است

***
قریب یک هفته زندگی روستایی، به قاعده ی چندین ماه زندگی شهری،  تجربه انگیزه و پنجره های جدید برات باز می کنه...

***
باز به این شهر فلج خواهم رفت
با قلب شکسته تا کرج خواهم رفت...





<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

آخرین مطالب وبلاگ



ویرایش قالب توسط قافله شهداء