سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیمه ی شعبانی دیگر...

 

هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است!
نه این که بخواهم از او بنویسم، که قلم بر خود خواهد شکافت و دل واژه ای برای توصیفش نخواهد یافت؛ دست ما کوتاه و... می خواهم برایش بنویسم. شاید قدری دلم آرام گیرد.
امشب را فرموده اند کم از شب قدر نیست، «وما ادریک ما لیلـه القدر»؟ وچه کسی می داند قدر او را؟ امشب چه شبی است که جانها همه حیرانند؟ نمی دانم. فقط می دانم امشب زیباترین و لذت بخش ترین ایام در تمامی سالهای عمرم بوده است؛ فقط به خاطر او! مادرم می گفت:به دنیا آمدنت دیر شده بود و همه نگران! و من باخیالی راحت دعا می کردم که شب نیمه شعبان به دنیا بیایی! سحر نیمه شعبان شد یعنی چندین سال پیش همین حدود زمانی، دعای مادر مستجاب گردید... قبل از این که به دنیا بیایم مهرت را به دلم ریختی و وجودم را بر شاخسار لطفت آویختی و من عمریست که شرمسار این محبت سرشارم.

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی!

امشب سالها از گریه های هنگام آمدنم به این دنیای فانی گذشته است و من پس از گذشت سالیانی همچنان گریانم، آن وقت ها در آغوش مادرم آرام می شدم، اما اکنون دیگر آغوشی برای آرام شدن نمی یابم! آغوشی به وسعت مهرت که همه ی هستیم را دربرگیرد؛ همه ی هستیم را، نه فقط قامت ناسازم را، قلبم که لحظه ای آرام ندارد، روحم که سخت در خود فرو رفته است، فطرتم که که بی آفتاب رویت پژمرده است...
کاش مادرم برایم دعای دیگری کند، هر چند بسیار دیر شده باشد، کاش دوباره در سحر نیمه ی شعبان متولدم کنی، تو متولدم کنی، با نگاهت، بادعایت، با مهرت، با اشاره ات، با کرمت... امشب بیش از همیشه محتاج دم مسیحایی ام، امشب به دنبال موسی هستم تا باردیگر عصایی بر زمین وجودم فرود آرد و اژدرهای نفسم را فرو بلعد، به دنبال یوسفم تا شاید خوابی دوباره بیند و از زندان درونم رها شوم، به دنبال نوح ام تا روح ام را از طوفان رهایی بخشد و بر کشتی آرامش نشاند، به دنبال...
دعای برای تولدم را مستجاب کردی، لطف دیگری کن که «الاحسان بالاتمام»! کریمان لطفشان را ناتمام نمی گذراند؛ هرچند گوینده نالایق است، عظمت و مهر بی پایان شما جبرانش می کند. آن قدر مهربان هستید و آن قدر مهرتان را چشیده ام که بگویم؛دعاکردنش با من و استجابتش با شما؛ آمدنم قرین نام و یاد شما بود؛ بودنم و رفتنم، زندگی ام و مرگم نیز چنین بادا!  
 






آخرین مطالب وبلاگ



ویرایش قالب توسط قافله شهداء